مامان همای مریض!
وای وای چه روزای بدی بود مامان هما یه هفته مریض بود منم توی شکمش خیلی اذیت شدم همش یه جورایی بود ! دلش بهم می ریخت و درد می کرد گریه می کرد ! یه وقتایی هم داد می زد از درد ! چند شب رفت یه جایی که فکر کنم اسمش بیمارستان بود! کلی هم دلمون واسه بابا حمید تنگ می شد تند تند. بعد یه دفعه خوب شد ! آخ آخ چه سخت بود. خدا کنه دیگه اینجوری نشه. من دارم توی دلش بزرگ می شم و جام هی تنگ تر می شه. خیلی تپل شدم مث اینکه ! ...